کد مطلب:77569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:102

خطبه 085-صفات پرهیزکاری











«و من خطبه له علیه السلام»

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«قد علم السرائر و خبر الضمائر، له الاحاطه بكل شی ء و الغلبه لكل شی ء و القوه علی كل شی ء.»

یعنی به تحقیق كه خدا دانای جمیع نهانیهاست و آگاه تمام اندیشه هاست. یعنی عالم است به مبادی و اسباب هر چیز و داناست بر مقتضیات و آثار هر چیز، از برای اوست احاطه ی ظهور و شهود به هر چیز و از برای اوست غلبه ی علیت از برای هر چیز و از برای اوست توانایی به هر چیز، یعنی از برای اوست علم و علیت و قدرت بر جمیع عوالم امر و خلق. قوله تعالی: (الا له الخلق و الامر).[1].

«فلیعمل العامل منكم فی ایام مهله قبل ارهاق اجله و فی فراغه قبل اوان شغله و فی متنفسه قبل ان یوخذ بكظمه.»

یعنی پس باید عمل بندگی بجا آورد بندگی كننده ی شما در روزهای مهلت او پیش از نزدیك شدن وقت مرگ او و در زمان فراغت او پیش از مشغول شدن به شغل مردن او و در زمان وسعت نفس او پیش از گرفتن مجرای نفس او.

«و لیمهد لنفسه و قدومه و لیتزود من دار ظعنه لدار اقامته.»

یعنی باید هموار بكند مكانی را از برای آرام نفس خود و قرار قدم خود و باید توشه بردارد از برای رفتن دنیاش[2] از برای خانه ی ماندن آخرت خود.

«فالله الله، عبادالله[3] فیما استحفظكم من كتابه و استودعكم من حقوقه.»

[صفحه 417]

یعنی بترسید خدا را، بترسید خدا را ای بندگان خدا، در چیزی كه طلب كرد و امر كرد شما را به نگاهداری و رعایت او از كتاب خود و در چیزی كه امر كرد شما را به امانتداری او از حقوق خود كه عبارت از اطاعت و بندگی باشد.

«فان الله سبحانه لم یخلقكم عبثا و لم یترككم سدی و لم یدعكم فی جهاله و لا عمی.»

یعنی پس به تحقیق كه خدای منزه از نقص، خلق نكرده است شما را عبث یعنی بی فایده،[4] و فعل خدا اگر چه علت غائی ندارد، اما غایت و فایده دارد، زیرا كه باعث فعل او جود ذاتی اوست و چیزی دیگر نیست كه سبب فاعلیت او گردد و الا لازم می آید كه مستكمل و ناقص باشد. اما البته افعال او باید با غایت و فایده باشد، زیرا كه فعل بی فایده بر حكیم روا نیست و فایده ی فعل كمالاتی است كه امكان وصول به آن دارد در حد ذات خود و بدون آن ناقص باشد، اگر چه باعث برفعل منحصر باشد در جود ذاتی، لكن اشیاء، فی حد ذاتها، صاحب غایات و فوائد و منافع باشند در نظام كل و خلقت آنها، چنانكه از جود ذاتی است، رساندن آنها به غایات نیز جود دیگر است. پس به این سبب وانگذاشته است شما را مهمل و بی راهنما و نگذاشته است شما را در جهل و كوری از راه رسیدن به غایات و فواید مقتضیات ذوات شما، چنانكه اسباب حیات، شما را از اكل و شرب و سایر مایحتاج زندگانی از برای شما مهیا ساخته است. و شما را به آن راهبر گردانیده، اسباب رسیدن به غایات را بر وجه كمال از برای شما آماده گردانیده و شما را به آن راهبر گردانیده، از ارسال رسل و انزال كتب و حجت بر شما تمام شده است. قوله تعالی: (لیحیی من حی عن بینه یهلك من هلك عن بینه)[5].

«قد سمی آثاركم و علم اعمالكم و كتب آجالكم.»

یعنی به تحقیق كه نام آورد و ظاهر گردانید آثار و غایات مترتبه بر ذات شما را و دانست نتایج و ثمرات اعمال شما را و مقدر و معین ساخت مقدار عمر شما را كه در آن مقدار به غایات ذاتیه ی خود می رسید از سعادت و شقاوت.

[صفحه 418]

«و انزل علیكم (الكتاب تبیانا لكل شی ء)،[6] و عمر فیكم نبیه ازمانا حتی اكمل له و لكم دینه فیما انزل من كتابه الذی[7] رضی لنفسه.»

یعنی فرستاد بر شما كتاب و قرآن را در حالتی كه مبین از هر مقوله چیزی است از برای شما و عمر و زندگانی داد در میان شما پیغمبر صلی الله علیه و آله خود را در مدت مدیدی، تا آنكه كامل و تمام گردانید از برای پیغمبر خود و از برای شما دین خود را، در آن چیزی كه فرستاده است از كتاب خود آنچنان دین كه راضی شده از برای نفس خود، یعنی دینی كه لایق به جلال او و بر وفق حكمت اوست در تكمیل شما. یعنی انزال كتاب و تعمیر[8] پیغمبر از برای تكمیل دین است، از برای پیغمبر و از برای شما و تشریك پیغمبر با ایشان در دین، از جهت تدین و تعبد اوست بدین دین مثل ایشان و از جهت مزید تحریص و تحریك ایشان است در اقامه ی دین.

«و انهی الیكم علی لسانه محابه من الاعمال و مكارهه و نواهیه و اوامره.»

یعنی اعلام كرد بسوی شما بر زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله محبوبهای خود از اعمال شما و مكروهات خود و منهیات خود و مامورات خود از افعال شما و محبوب و مكروه بودن اعمال، عبارت از جزای نیك و بد دادن اوست بر اعمال.

«فالقی الیكم المعذره و اتخذ علیكم الحجه و قدم الیكم بالوعید و انذركم بین یدی عذاب شدید.»

یعنی پس انداخت به سوی شما عذر عذاب شما را و گرفت بر شما حجت مواخذه از شما را در تقصیر و عصیان كردن شما و پیش داشت وعید و تخویف شما را، در پیش روی عذاب شما یعنی اول وعید و انذار كرد پیش از عذاب آخرت، تا از برای شما معذرت و حجتی باقی نماند.

«فاستدركوا بقیه ایامكم و اصبروا لها انفسكم، فانها قلیل فی كثیر الایام التی تكون منكم

[صفحه 419]

فیها الغفله و التشاغل عن الموعظه.»

یعنی پس تدارك بكنید در بقیه ی ایام عمر شما آنچه را كه فوت شده از طاعات و حبس و حصر كنید نفسهای شما را از برای آن بقیه ی اوقات در طاعت خدا، به علت آنكه بقیه ی عمر شما بسیار كم و اندك است، در جنب ایام و اوقات بسیاری كه بود از برای شما در آن اوقات غفلت و روگردان از وعظ و پند.

«و لا ترخصوا لانفسكم، فتذهب بكم الرخص مذاهب الظلمه»

یعنی مرخص مسازید مر نفسهای شما را در مشتیهات و خواهشهای او از لذات و امتعه ی دنیاویه، پس این رخصت روانه گرداند شما را به سوی رفتارهای ستمكاران بر نفسهای خود كه گناهكاران باشند، زیرا كه رخصت نفس در شهوات مباحه و مكروهه باعث كشیدن او می شود به محرمات.

«و لا تداهنوا فیهجم بكم الادهان علی المصیبه.»

یعنی مساهله در پرهیزگاری و احتیاط نكنید كه داخل می سازد ناگهان این مساهله شما را بر معصیت خدا.

«عبادالله، ان انصح الناس لنفسه اطوعهم لربه.»

ای بندگان خدا! به تحقیق كه نصیحت كننده ترین مردم مر نفس خود را اطاعت كننده ترین ایشان است مر پروردگار خود را، زیرا كه از طاعت پروردگار محافظت كرده است او را از عذاب و رسانده است او را به ثواب.

«و ان اغشهم لنفسه اعصاهم لربه.»

یعنی فریب دهنده ترین مردم مر نفس خود را، عصیان كننده ترین ایشان است مر پروردگار خود را، به تقریب آنكه او را به هلاكت انداخته است.

«و المغبون من غبن نفسه و المغبوط من سلم له دینه، «و السعید من وعظ بغیره، [9] و الشقی من انخدع لهواه.»

یعنی مغبون كسی است كه مكر كرده باشد با نفس خود و او را به مهلكه انداخته

[صفحه 420]

باشد و مسرور و خوشحال كسی است كه سالم مانده باشد از برای او دین او، زیرا كه سرمایه ی تعیش و خوش گذراندن او از برای او مانده است و نیكبخت كسی است كه پند گرفته باشد به سبب نكبتهای غیر و بدبخت كسی كه فریب خورده باشد از خواهش نفسانی و غرور خود.

«و اعلموا ان یسیر الریاء شرك».

یعنی بدانید كه اندك از ریا شرك است به خدا، زیرا كه هر كه عبادت كند از برای غیر خدا البته آن غیر را شریك خدا دانسته در تاثیر.

«و مجالسه اهل الهوی منساه للایمان و محضره للشیطان.»

یعنی همنشینی با اهل خواهش نفسانی سبب است از برای فراموشی ایمان و سبب است از برای حضور شیطان در قلب، زیرا كه مجالست موثر است و اخلاق جلیس مسری است و چنانكه در صاحب هوای نفس ایمان فراموش است و با شیطان كه شدت قوه ی شهویه باشد، هم آغوش، پس در جلیس او نیز فراموش و هم آغوش باشد.

«جانبوا الكذب فانه مجانب للایمان.»

یعنی دوری كنید از دروغ گفتن، پس به تحقیق كه دروغ دوركننده و سبب دوری ایمان است، زیرا كه دروغگو آمن از گفتن دروغ بر خدا و رسول نیست و دروغ بر خدا و رسول مخرج از ایمان است، پس دروغ معد و سبب خروج از ایمان باشد.

«الصادق علی شفا منجاه و كرامه و الكاذب علی شفا مهواه و مهانه.»

یعنی راستگو نشسته است بر كنار نجات و رستگاری از دریای هلاكت و قائم بر كرامت است و دروغگو ایستاده است بر جائی كه مشرف است بر اوفتادن در چاه هلاكت و ایستاده است بر مهانت و خواری.

«و لا تحاسدوا، فان الحسد یاكل الایمان كما تاكل النار الحطب.»[10].

یعنی حسد بر یكدیگر نبرید از جهت اینكه حسد مفنی ایمان است، یعنی سبب و

[صفحه 421]

معد فنای ایمان است چنانكه آتش مفنی هیزم است.

«و لا تباغضوا، فانها الحالقه.»

یعنی دشمنی نورزید، زیرا كه دشمنی مثل تیغ تند سرتراش است، یعنی سبب و معد است از برای قتل و جراحت.[11].

«و اعلموا ان الامل یسهی العقل و ینسی الذكر.»

یعنی بدانید كه آرزوهای دنیا می اندازد عقل را در نسیان و غلط و فراموش می گرداند ذكر آخرت را.

«فاكذبوا الامل فانه غرور و صاحبه مغرور.»

یعنی كاذب و دروغگو بدانید آرزو را، به سبب اینكه فریب دهنده است و صاحب او فریب خورده شده ی او است.

[صفحه 422]


صفحه 417، 418، 419، 420، 421، 422.








    1. الاعراف / 54.
    2. ن: دنیااش.
    3. در نسخه های دیگر نهج: فالله الله ایها الناس.
    4. اصل: عبث بیفایده.
    5. الانفال / 42. در قرآن آیه چنین است: لیهلك من هلك عن بینه و یحیی من حی عن بینه.
    6. بخشی از آیه ی 89 نحل.
    7. در نسخه های دیگر نهج: من كتابه، دینه الذی، چنانكه در ترجمه هم آمده است.
    8. تعمیر یعنی عمر دادن.
    9. السعید من وعظ بغیره و یسیر الریاء شرك را، به گفته ی ابن ابی الحدید، امام از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله برگرفته است.
    10. این حدیث را نیز امام از سخنان رسول اكرم صلی الله علیه و آله اقتباس كرده است.
    11. یعنی همانگونه كه تیغ سرتراشی موها را ناپدید می كند، كینه ی یكدیگر را در درون داشتن نیز محبت و رابطه ی انسانی شما را نابود می كند. و «تند» به معنی تیز است.